نیکاننیکان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

نیکان همه زندگی من

بدون عنوان

کم کم به 18 ماهگی عزیز دلم نزدیک میشیم.پارسال این موقع تو یه نینی 6 ماهه بودی که مامانی باید به سرکارش بر میگشت .چه دوران سختی بود.دوری و جدایی از تو بهترینم.... حالا حسابی بزرگ شدی.شیرین ترین و مهربون ترین موجود دنیایی واسه من.وقتی میخوابم همش می یای بوسم میکنی وای که چه حسی داری بهم وابسته تر شدی همش مامانی مامانی میکنی به نظرم وقتی سرکارم دلت برام تنگ میشه شایدم بهونه بگیری ولی به من چیزی نمی گن خلاصه که عشق منی از شیطونیات هم که دیگه هیچی نگم بهتره از در و دیوار میری بالا از مبل میای بالا میشینی رو اپن آشپزخونه خلاصه حسابی خرابکاری میکنی. این هفته باید بریم چکاپ 18 ماهگی واکسن هم داری عزیزم بمیرم برات.اگه شد شاید یه کیک کوچولو برا ...
29 آبان 1391

بدون عنوان

دایره المعارف شاه پسر زندگی ما: مامان:مامانه        آقا:آگایه      پسته:پته    امیرمحمد:امی ممد     توپ:پوپه    شیر:تیش   نمک:نمت هادی:هدی         مامان جون:مامان د     گربه:بوگه          ماشین:ماتین       موتور:نمت    موز:مش غار غار:گار گار     گوجه:گوگه    پروانه:نمانه   اتوبوس:اوبیتیوس   باباهادی:باباهدی  بازی:ب...
29 آبان 1391

بدون عنوان

بازم یه سفر دیگه و یه عروسی دیگه: پارسال شهریور ماه وقتی تو گل من تقریبا 4 ماهه بودی رفتیم دبی به مناسبت عروسی پسر دایی مامانی.خیلی خوب بود 12 روز لونجا بودیم و بهمون خوش گذشت. امسال هم 1 2 آبان ماه عروسی یه پسر دایی دیگه مامانی بود ولی امسال مسافرتمون 4 روز بیشتر نبود.چهار شنبه 10 ابان رفتیم و 14 آبان برگشتیم .من که کلا از مهمونی و عروسی چیزی نفهمیدم.همش درگیر تو بودم خرید هم نتونستیم بکنیم ولی در کل بد نبود الان فقط دو تاعکس دارم برات بزارم.تو دوربین خاله پرپر هم عکس هست اگه شد اونا رو هم بعدا  میذارم   ...
21 آبان 1391

بدون عنوان

سومین سفر گل پسر ما دوشنبه 20 شهریور من و تو  و بابایی با خاله پرپر و عمو محمد و مامان جون به سمت شمال حرکت کردیم.توی ماشین تو بیشتر میخوابیدی تو جیگر مامانی.زیاد اذیت نشدیم ولی خوب حاضر نبودی تو صندلی ماشین بشینی.شب اول گچسر موندیم که خیلی خوب بود و فرداش رفتیم نمک آبرود.واقعا شمال خیلی قشنگه. در کل مسافرت خوبی بود ولی تو هم حسابی شیطونی کردی.خدا رو شکر عمو محمد و خاله پرپر خیلی کمکمون میکردن.یه هفته سفرمون طول کشید برگشتن عمو محمد و خاله پرپر تهران موندن و ما اومدیم شیراز و تو که حسابی به محمد وابسته شده بودی همش عم ممد عم ممد می کردی. اینم چند تا عکس بقیه عکسا رو هم چاپ کردیم و توی آلبمت گذاشتیم عزیز د...
21 آبان 1391
1